» » » اختلال شخصیت مرزی

اختلال شخصیت مرزی

اختلال شخصیت مرزی چیست؟

ویژگی های اصلی اختلال شخصیت مرزی (borderline personality disorder) عبارتند از بی ثباتی در روابط شخصی، عدم اعتماد به نفس، تغییر دایمی طرز تفکر و عقیده درباره خود، تغییرات خلقی (نوسانات مودی) غیرقابل پیش بینی، و رفتار بی فکر و بی پروا. این ویژگی ها عمومیت دارند و از کودکی شروع شده اند.
افراد مبتلا به اختلال شخصیت مرزی از طرد شدن به شدت می ترسند. این حالت باعث می شود که از همان اولین جلسه آشنایی با دیگران محکم به آنها بچسبند و رابطه ای بسیار صمیمی و پر از کشمکش آغاز کنند. اما در صورتی که احساس کنند طرف مقابل به آنها زیاد محبت ندارد یا برایشان اهمیت قائل نمی شود، با همان سرعت به رابطه خود پایان می دهند. اغلب نیز همین حالت پیش می آید، زیرا ممکن است طرف مقابل همان احساسات فرد مبتلا به اختلال مرزی را نداشته باشد. دلیل نام گذاری این اختلال به اختلال شخصیت مرزی این است که قبلا تصور می شد در مرز بین نوروز و سایکوز قرار دارد.
مبتلایان به اختلال شخصیت مرزی وقتی احساس می کنند که انتظاراتشان از طرف مقابل برآورده نمی شود، بسیار نامتعادل و هیجانی می شوند، ولی در عین حال، از طرد شدن و از دست دادن رابطه می ترسند و در نتیجه، سردرگم می شوند.
همه این حالتها نوسانات هیجانی شدیدی را موجب می شوند و بعضی نتایج این "ترن هوایی" هیجانی و ترسناک عبارتند از:

ویژگی های افراد مبتلا به اختلال شخصیت مرزی
(۱) تغييرات دائم و غیرقابل پیش بینی در اعتماد به نفس؛
(۲) دوره های طولانی افسردگی، خود - آسیب رسانی عمدی(خود جرحی)، اندیشیدن به خودکشی ، و اقدام به خودکشی؛
(۳) رفتارهای بی فکر و بی پروا ، مثل سومصرف مواد، خشونت فیزیکی، و بی بند و باری جنسی، اختلال شخصیت مرزی با اختلالات خلقی، افسردگی، و خودکشی ارتباط نزدیکی دارد.
در نتیجه، بعضی روانشناسان بالینی به این فکر افتاده اند که شاید اختلال شخصیت مرزی نوعی افسردگی باشد اما این اختلال صرفا با اختلالات بالینی (مثلا، اختلالات روانی عمده، اختلالات یادگیری و اختلالات مصرف مواد) کاموربید است. تحقیق انجام شده در سال ۱۹۹۸ نشان داده است که ۹۶ / ۳ درصد افراد مبتلا به اختلالات شخصیت مرزی، اختلال خلقی (مثلا، افسردگی، دیستیمیا، اختلال دوقطبی 2) نیز نشان می دهند، اما در 88.4 درصد آنها معیارهای اختلال اضطرابی نیز دیده می شود که اغلب اختلال وحشتزدگی (۴۷ درصد) و فوبیای اجتماعی (45.9 درصد) است. جالب این که 64.1 درصد این افراد معیارهای اختلالات سومصرف مواد و ۵۳ درصد، معیارهای اختلالات خورد و خوراک را داشتند. کشف مهم دیگر این بود که در 55.9 درصد این افراد اختلال شخصیت مرزی با اختلال استرس پس آسیبی (PTSD) کاموربیدیتی داشت. این کشف به موازات نگرش بعضی روانشناسان بالینی است که اعتقاد دارند اختلال شخصیت مرزی می تواند نوعی PTSD باشد، مخصوصا به این علت که بسیاری از افراد مبتلا به اختلال مرزی، در کودکی، از نظر سواستفاده جنسی یا بدرفتاری فیزیکی تجربه های تروماتیک داشته اند.
حداقل دستاوردهای اطلاعات اخیر این است که اختلال شخصیت مرزی نوعی سبک رفتاری را نشان میدهد که ممکن است فرد را در خطر انواع زیادی از سایر اختلالات روانی قرار دهد.
افراد مبتلا به اختلال شخصیت مرزی ممکن است سمپتوم های پسیکوتیک نشان دهند، مثلا، توهم های شنیداری داشته باشند (برای مثال، صداهای تخیلی بشنوند که به آنها می گویند خودکشی کنند،) اما این سمپتوم ها معمولا موقت هستند. همچنین، به توهم های خود معمولا واکنش ایگو-دیستونیک نشان می دهند. یعنی، متوجه می شوند و قبول دارند که صداهای تخیلی یا سایر توهم ها چیزهایی غیرقابل قبول، بیگانه، و استرس زا هستند. در مقابل، فردی که به یک اختلال پسیکوتیک مبتلاست ممکن است متوجه نشود که توهم های او پاتولوژیک هستند. بعضی محققان متوجه شده اند که افراد مبتلا به اختلال شخصیت مرزی، در مقایسه با کسانی که این اختلال را ندارند، خلق ها یا مودهای ناکارآمد بیشتری نشان میدهند، در روابط میان فردی خود مشکلات بیشتری دارند، مهارتهای مقابله ای (کوپینگ) ضعيف تر هستند، و تعداد و شدت تحریفهای شناختی آنها بیشتر است.

معیارهای 5-DSM برای اختلال شخصیت مرزی

فرد تقریبا در همه جوانب زندگی، در روابط میان فردی، خودپنداره (شناخت از خود)، و احساسات و هیجان ها عدم ثبات نشان می دهد، و بسیار ایمپالسیو است (بدون فکر و بر اساس اميال ناگهانی عمل می کند و خود- کنترلی ندارد.) این وضعیت قبل از اوایل بزرگسالی شروع شده است و در شرایط مختلف حضور دارد، و این حالت را پنج مورد (یا بیشتر) از موارد زیر نشان می دهند:

1) فرد، برای این که دیگران او را واقعا یا به خیال خودش ترک نکنند، مستأصلانه تلاش می کند. (توجه: رفتار انتحاری یا خود زنی مندرج در معیار ۵ را در اینجا شامل نکنید).
2) در زندگی خود به طور دائم و مکرر روابط میان فردی بی ثبات و پرتنش دارد که خصوصیت اصلی آنها این است که طرف مقابل را فردی بسیار خوب می داند یا او را بی اندازه پست و بی ارزش می پندارد (نوسان بین دو حد افراطی)
3) اختلال هویت دارد و خود پنداره یا خود انگاره وی به شدت و به طور دایم بی ثبات است .
4) حداقل در دو زمینه که در آنها احتمال آسیب رسانی به خود وجود دارد، رفتارهای ایمپالسیو دارد (مثلا، سکس، سومصرف مواد، رانندگی خطرناک، بینج ایتینگ). (توجه: رفتار انتحاری یا خود زنی مندرج در معیار ۵ را در اینجا شامل نکنید).
5) به طور مکرر رفتارهای انتحاری در پیش میگیرد، ژست و حالت خودکشی به خود می گیرد، یا تهدید به خودکشی می کند، یا رفتارهای خودزنی نشان میدهد.
6) از لحاظ احساسی و هیجانی ثبات ندارد زیرا خلق او به شدت واکنشی است (یعنی، بدون فکر کردن درباره موضوع، مودش تغییر می کند)، (مثلا، دیسفوریای اپیزودیک شدید، زودرنجی و زود خشمی، یا اضطراب که معمولا چند ساعت طول می کشند و به ندرت بیشتر از چند روز ادامه می یابند).
7) تقریبا همیشه احساس خلا می کند.
8) به شدت و نامتناسب با محرک خشمگین کننده عصبانی می شود یا نمی تواند خشم خود را کنترل کند (مثلا، بسیار زود و به فراوانی عصبانی می شود، همیشه عصبانی است، یا به طور مکرر با دیگران وارد دعواهای فیزیکی می شود.
9) افکار پارانوئیدی موقت و مرتبط با استرس دارد یا سمپتوم های شدید گسستگی نشان می دهد.



شیوع اختلال شخصیت مرزی
به گزارش 5-DSM، نرخ شیوع اختلال شخصیت مرزی در جامعه حدود %1.6 تخمین زده می شود اما ممکن است تا % 5.9 افزایش یابد. نرخ شیوع این اختلال در خدمات بهداشتی و درمانی اولیه حدود %6، افرادی که به کلینیک های بهداشت روانی سرپایی مراجعه می کنند حدود %10، و بیمارانی که در بیمارستان های روانی بستری می شوند حدود %20 است. شیوع اختلال شخصیت مرزی در گروه های سنی مسن تر ممکن است کاهش یابد.


نمونه اول کیس روانشناسی اختلال شخصیت مرزی:

یکی از دوستان مارگارت می گوید: من مارگارت را بیش از چهل سال است که می شناسم و شاهد فراز و نشیبهای زندگی او بوده ام. ما تمام چهار سال دبیرستان را همکلاسی بودیم، و بعد از آن به طور مرتب با هم تماس داشته ایم. یکی از اولین خاطراتی که از او دارم این است که موهایش را به طور نامیزان کوتاه می کرد و به من می گفت که هر وقت احساس خلا می کند به جان موهایش می افتد و آنها را قیچی می کند، و این کار به او کمک می کند "خلا را پر کند". بعدها فهمیدم که علت پوشیدن لباس های آستین بلندش این است که جای زخمها و بریدگی های روی ساعدهایش را پنهان کند.
در بین ما، مارگارت یکی از اولین کسانی بود که شروع به سیگار کشیدن کرد. آنچه سیگار کشیدن او را با بقیه نوجوانان متفاوت می کرد، این بود که هدفش از این کار جلب توجه نبود. همچنین، در بین ما، مارگارت یکی از اولین کسانی بود که پدر و مادرش از هم طلاق گرفتند و از لحاظ عاطفی نیز او را تنها گذاشتند. بعدها به من گفت که پدرش الكلی بود و به طور مرتب او و مادرش را کتک می زد. در مدرسه نمراتش بسیار بد بودند و نسبت به خودش نگاه خوبی نداشت. همیشه می گفت که احمق و زشت است، در حالی که اصلا چنین نبود.
در سال های مدرسه، مارگارت هر چند وقت یک بار ناپدید می شد بدون آنکه توضیحی بدهد. سال ها بعد فهمیدم که در بیمارستان های روانی بستری می شد تا افسردگی شدید و افکار خودکشی همراه آن را درمان کند. او همیشه تهدید می کرد که خودش را خواهد کشت، هر چند هیچکس حرف های او را جدی نمی گرفت.
در یکی دو سال آخر دبیرستان، همه ما سعی می کردیم از مارگارت دوری کنیم. او به تدریج و بیش از پیش غیرقابل پیش بینی شده بود، و گاهی به دلایلی که برای خودش قابل توجیه بود به ما می توپید و قهر می کرد (مثلا، "خیلی با عجله راه می روی. حتما دلت نمی خواهد کسی مرا با تو ببیند "). گاهی نیز مستأصلانه تلاش می کرد در جمع ما باشد. رفتارش ما را سردرگم کرده بود. به طور کلی، رفتارهایش باعث شده بود احساس کنیم او را نمی شناسیم. اندکی که سنمان بالاتر رفت، "خلایی" که احساس می کرد بسیار شدید شده بود و باعث شد او را کلا طرد کنیم.
مارگارت دو بار ازدواج کرد، و هر بار رابطه ای پر از شور و شوق اما طوفانی و پر از مشکلات داشت، و بارها مجبور شد در بیمارستان بستری شود. یک بار، در طول یک دعوای شدید با شوهر اولش، تلاش کرده بود با چاقو او را بزند. او از بعضی داروهای تجویزی و سایر مواد برای "آرام کردن رنج" خود استفاده می کرد، اما بیشترین ماده مصرفی او الكل بود.
مارگارت اکنون حدود پنجاه و پنج سال دارد. اوضاع کمی آرامتر شده است، هر چند می گوید که به ندرت پیش می آید شاد و خوشحال باشد. او اکنون نسبت به خودش احساس بهتری دارد و به عنوان مشاور سفر در یک آژانس مسافرتی مشغول به کار است. با یک نفر نیز آشنا شده است اما به خاطر سابقه اش دوست ندارد با او ازدواج کند. بالاخره، بعد از مدت ها، روان شناسان او را مبتلا به افسردگی و اختلال شخصیت مرزی تشخیص داده اند.


نمونه دوم کیس روانشناسی اختلال شخصیت مرزی:

برایان جوانی بیست و سه ساله و دانشجوی کارشناسی ارشد جامعه شناسی در یک دانشگاه با پرستیژ بود. او در فعالیت های دانشجویی فعالیت داشت و دیگران او را فردی کاریزماتیک (با کیش شخصیت)، خوش صحبت و خوش بیان، و اجتماعی می دانستند. وقتی برای اولین بار با یک دانشجو آشنا می شد، معمولا می توانست او را متقاعد کند در یکی از فعالیت های دانشگاهی شرکت کند. او در بین دختران دانشجو محبوبیت داشت زیرا گرم و صمیمی بود و موذیگری نشان نمی داد. آنها معتقد بودند که برایان فردی جالب، پرانرژی، و متفاوت از سایر دانشجویان پسر است. برایان به آسانی و به سرعت می توانست روابط صمیمانه ای با دختران ایجاد کند.
اما روی هم رفته، برایان نمی توانست روابط اجتماعی خود را حفظ کند. گاهی یک رابطه کوتاه اما بسیار داغ با یک زن داشت اما بعد، ناگهان و با خشم از خودش می پرسید که از چه چیز آن زن خوشش آمده است و به رابطه پایان می داد. گاهی نیز، فقط بعد از چند بار ملاقات و بیرون رفتن، زنان او را کنار می گذاشتند زیرا فکر می کردند که برایان مودی (moody)، خودخواه و خودمحور است، و زیادی از آنها توقع دارد.
برایان بسیاری اوقات به دوستان پسر خود در نیمه های شب تلفن میزد زیرا احساس تنهایی، خالی بودن، یا حوصله سررفتگی می کرد و می خواست با کسی حرف بزند. برایان چند بار تهدید کرده بود که خودکشی خواهد کرد. او دیگران را ناراحت می کرد و ناراحت کردن دیگران زیاد برایش مهم نبود. یک بار او، در اعتراض به کمبود فضای پارکینگ برای دانشجویان، برای انجام یک تظاهرات برنامه ریزی کرده بود، اما صبح روز تظاهرات اعلام کرد که با این برنامه مخالف است و دیگر آن را ساپورت نمی کند. دلیلی که آورد این بود که "در مود" تظاهرات نیست، و این موضوع باعث ناراحتی پیروانش شد، زیرا هفته ها بود که خود را برای این رویداد آماده کرده بودند.
روابط رمانتیک داغ اما کوتاه، و تغییرات خلقی (مودی) شدید و دایم، و خسته شدن از دیگران به رغم احتیاج شدید به روابط اجتماعی، همگی نشان دهنده اختلال شخصیت مرزی هستند.


علل اختلال شخصیت مرزی
افراد مبتلا به اختلال شخصیت مرزی انواع مشکلات رفتاری و روانی نشان می دهند، از جمله ترس از ترک شدن و تنها ماندن، نوسانات خلقی غیرقابل پیش بینی، رفتارهای بی فکر و بی پروا، دوره های فراوان و طولانی افسردگی همراه با افکار خودکشی، اختلال شخصیت مرزی اغلب با یک یا چند اختلال بالینی کاموربید است، مثل افسردگی، اختلالات اضطرابی، اختلال دوقطبي، ADHD، اختلالات طیف اوتیسم، آنورکسیا، بوليميا، و اسکیزوفرنی همانطور که خواهیم دید، نظریه های مربوط به علل اختلال شخصیت مرزی اغلب سعی می کنند ایجاد یک جنبه از جنبه های مختلف اختلال شخصیت مرزی را توضیح دهند، مثل ترس از ترک و رها شدن، تغییرات خلقی، یا تکانشگری. این قسمت را با نگاهی به بعضی عوامل خطر، که ایجاد اختلال شخصیت مرزی را پیش بینی می کنند، آغاز می کنیم و بعد به سراغ نظریه های بیولوژیک و پسیکولوژیک میرویم.

عوامل خطر برای اختلال شخصیت مرزی
اکثر افراد مبتلا به اختلال شخصیت مرزی دوران کودکی پر از مشکلات داشته اند که بسیاری از آن ها به فرزند پروری غلط والدین مربوط بوده است، از جمله: بد رفتاری کلامی، فیزیکی، سواستفاده جنسی در کودکی، غفلت یا ازخودرانی، والدین بی محبت یا والدینی که در تربیت فرزندان یکنواخت عمل نمی کردند (مثلا، یک بار به خاطر یکی از کارهای بسته به شدت او را تنبیه می کردند و دفعه بعد، به خاطر همان کار یا کاری مشابه، به او می خندیدند و تشویقش می کردند)، وجود سومصرف مواد و الکل یا بی بند و باری جنسی در والدین، طبق گفته های افراد مبتلا به اختلال شخصیت مرزی، میزان بدرفتاری کلامی و فیزیکی، سواستفاده جنسی، و غفلت در آنها، بین ۶۰ تا ۹۰ درصد است، و سواستفاده جنسی نیز نرخ شیوع ۶۷ تا ۸۷ درندگی دارد.
بعضی عوامل خطر دوران کودکی برای اختلال شخصیت مرزی عبارتند از بدرفتاری، غفلت، عدم ثبات محیط زندگی، بیماری های روانی والدین، عدم موفقیت تحصیلی، هوش کم، و ضعف در مهارت های هنری. اما، درست است که عوامل خطر رشدی برای اختلال شخصیت مرزی پیش بینی کننده های خوبی هستند، باید به یاد داشته باشیم که حدود ۲۰ درصد افراد مبتلا به اختلال شخصیت مرزی در دوران کودکی هرگز بدرفتاری یا غفلت تجربه نکرده اند.

نظریه های بیولوژیک
نظریه های بیولوژیک، مسائل مربوط به عوامل ژنتیک، ناهنجاری های مغزی و نورولوژیک، نقش عوامل ژنتیک در ایجاد ایمپالسیویتی را پوشش می دهند (impulsivity یعنی ناتوانی در به تأخیر انداختن ارضای امیال خود، کاری را بدون فکر و بدون پروا انجام دادن).

اولا بعضی شواهد نشان میدهند که در اختلال شخصیت مرزی یک عامل ژنتیک وجود دارد و این اختلال در خانواده ها جریان دارد. مطالعه دوقلوها نشان می دهد در دوقلوهایی که یکی از آنها به اختلال شخصیت مرزی مبتلاست، احتمال ابتلای قلوی دیگر، در صورت همسان بودن، ۳۵ درصد، و در صورت ناهمسان بودن، ۷ درصد است. به اصطلاح تکنیکی تر، نرخ کانکوردانس (یا همگامی) برای دوقلوهای همسان و دوقلوهای ناهمسان، به ترتیب ۳۵ و ۷ درصد است. مطالعات ژنتیک نیز نشان داده است که صفات رایج در اختلال شخصیت مرزی ، مثل نوروتیسم (عدم ثبات هیجانی) و عدم تعادل هیجانی (نوسانات خلقی و تغییرات خلقی سریع و غیرقابل پیش بینی) یک عنصر ارثی قوی دارند. تحقیقات جدید توانسته اند بین اختلال شخصیت مرزی و اختلال دوقطبی یک ارتباط کشف کنند و معلوم شده است که این دو معمولا کاموربید هستند. حدود ۴۴ درصد افراد مبتلا به اختلال شخصیت مرزی به مجموعه ای بزرگتر به نام طیف اختلال دوقطبی تعلق دارند، و این پدیده می تواند تغییرات خلقی مداوم و غیرقابل پیش بینی آنها را توضیح دهد.
طیف اختلال دوقطبی مجموعه ای از اختلالات است که هم اختلال دوقطبی و هم اختلال شخصیت مرزی را در بر می گیرد. چون ثابت شده است که در اختلال دوقطبی یک عنصر ژنتیک مهم وجود دارد، بنابراین، با اطمینان زیاد می توان نتیجه گرفت که حداقل بعضی عارضه های اختلال شخصیت مرزی ارثی هستند.

ثانيا، شواهد نشان میدهد که افراد مبتلا به اختلال شخصیت مرزی، بعضی ناهنجاری های مغزی دارند که ممکن است باعث ایمپالسیویتی (تکانشگری) شوند. در این افراد معمولا میزان سروتونین مغز کم است و این حالت با تکانشگری ارتباط دارد و می تواند علت دوره های منظم افسردگی باشد. همچنین، طبق شواهد، در فعالیت دوپامین مغز این افراد اختلال وجود دارد و فعالیت دوپامین می تواند در پردازش اطلاعات هیجانی، کنترل تمایلات غریزی، و شناخت، نقش مهمی داشته باشد. با این حال، اکثر این شواهد، با این که بسیار محکم به نظر میرسند، هنوز تائید نشده اند و بیشتر از این واقعیت استنتاج می شوند که داروهای مؤثر در فعالیت سروتونین و دوپامین ظاهرا بر سمپتوم های اختلال شخصیت مرزی نیز تأثیر می گذارند.

ثالثا، تکنیک های تصویربرداری نشان می دهند که در بعضی مناطق مغزی این افراد، مخصوصا در عملکرد آب پیشانی و در سیستم لیمبیک، از جمله هیپوکامپ و آمیگدالا، نابهنجاری هایی وجود دارد. باور بر این است که لب های پیشانی در تکانشگری نقش مهمی دارند، در حالی که آمیگدالا هیجانات را کنترل و تنظیم می کند، و نابهنجاری در این دو بخش از مغز می تواند به بعضی خصوصیات رفتاری در اختلال شخصیت مرزی کمک کند. با این حال، درست است که این نابهنجاری ها همراهان اصلی و مهم بعضی سمپتوم های اختلال شخصیت مرزی هستند، هنوز معلوم نیست که آنها معلول اختلال هستند یا علت آن، علتی که ژن ها یا مراحل رشدی انسان آن را تعیین می کنند.

نظریه های پسیکولوژیک
دیدیم که اکثر افراد مبتلا به اختلال شخصیت مرزی می گویند که در کودکی مورد بدرفتاری کلامی، فیزیکی، و تربیت غلط و غفلت آمیز والدین قرار گرفته اند. به همین دلیل، بعضی نظریه های پسیکولوژیک مربوط به اختلال شخصیت مرزی سعی می کنند توضیح دهند که تجربه های کودکی چگونه باعث می شوند مشکلات رفتاری و هیجانی در این اختلال به وجود آيند ..
بعضی نظریه های سایکودینامیک، مثل نظریه روابط شیئی، عقیده دارند که مردم دنیای خارج را معمولا بر اساس دیدگاه هایی مورد توجه قرار می دهند که از افراد مهم و مؤثر زندگی خود (که به آنها object می گویند)، در کودکی، یاد گرفته اند. اگر این افراد حمایت و محبت ناکافی نشان نداده باشند، یا حتی عملا بی محبت و بدرفتار بوده باشند، احتمالا کودک به ego یا من ضعیف دچار خواهد شد (ضعیف النفس خواهد بود) که آن نیز با عدم اعتماد به نفس، وابستگی شدید، و ترس از جدایی و تنهایی، که همگی خصوصیات اصلی اختلال شخصیت مرزی هستند، همراه خواهد بود. همچنین، نظریه روابط شئی عقیده دارد افرادی که ego ضعیف دارند از مکانیسم دفاعی اسپلیتینگ (splitting)یعنی جداسازی، تقسیم، دوگانه انگاری، تفکر سیاه و سفید، تفکر این یا آن استفاده می کنند، به این معنا که افراد، رویدادها یا اشیاء (سایر افراد را به سفید یا سیاه تقسیم (اسپلیت) می کنند، مردم را کاملا خوب یا کاملا بد می دانند، و برای آنها حد وسط قایل نمی شوند.
این حالت باعث می شود که آنها در روابط میان فردی با مردم مشکل پیدا کنند، زیرا ارزیابی بر اساس قانون «همه یا هیچ» باعث میشود که افراد بسیار خوب، بر اساس یک عمل کوچک یا یک جمله نامربوط از دید آنها، به سرعت به افراد کاملا بد تبدیل شوند (برای مثال، اگر نامزدش گفته باشد که سر ساعت مشخصی به خانه می آید، ولی تأخیر داشته باشد، فرد مبتلا به اختلال شخصیت مرزی با خشم واکنش نشان میدهد و تهدید می کند که به رابطه پایان خواهد داد).
هرچند نظریه روابط شیئی با این واقعیت همسوست که اکثر افراد مبتلا به اختلال شخصیت مرزی در کودکی مورد بدرفتاری، غفلت، و کشمکش قرار داشته اند، مشکل اینجاست که این تجربه ها در اکثر بیماری های روانی دیگر نیز وجود دارد (از جمله در اختلالات شخصیت ضداجتماعی، اختلال شخصیت خودشیفتگی، و اختلال شخصیت وسواسی - اجباری). به همین دلیل، نظریه هایی مثل نظریه روابط شیئی نمی توانند به آسانی توضیح دهند که تجربه های کودکی چگونه به اختلال شخصیت مرزی تبدیل می شوند اما به سایر اختلالاتی که همین تجربه ها در آنها نیز وجود داشته اند تبدیل نمی شوند.


تاریخ : 11.10.48
نویسنده : سپیده آجرلو
نظرات : 0
بازدیدها : 9 034

بازدید کننده گرامی ، شما به عضویت سایت در نیامده اید.
پیشنهاد می کنیم در سایت ثبت نام کنید و یا وارد سایت شوید.